جدول جو
جدول جو

معنی بام گلان - جستجوی لغت در جدول جو

بام گلان
بام غلتان، سنگ بزرگ استوانه ای که در زمستان آن را روی بام می غلتانند تا کاهگل بام سفت و سخت شود و چکه نکند، غلتک سنگی، بام گلان
تصویری از بام گلان
تصویر بام گلان
فرهنگ فارسی عمید
بام گلان
(گُ)
سنگی باشد مدور و طولانی تراشیده که فرازبامهای خانه غلطانند تا بام سخت و محکم شود. (از برهان قاطع) (آنندراج). سنگ گردی که روی بام گردانند. بام غلطان. (ناظم الاطباء). و رجوع به بام غلطان شود
لغت نامه دهخدا
بام گلان
سنگی مدور و طولانی تراشیده که آنرا بر بام خانه غلطانند تا سطح بام سخت و محکم شود بام غلطان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

سنگ بزرگ استوانه ای که در زمستان آن را روی بام می غلتانند تا کاهگل بام سفت و سخت شود و چکه نکند، غلتک سنگی، بام گلان
فرهنگ فارسی عمید
(قِ)
دهی است از دهستان صالح آباد شهرستان ایلام که در 5 هزارگزی باختر ایلام نزدیک راه شوسۀ ایلام به شاه آباد در دامنه واقع است. ناحیه ایست سردسیر و دارای 535 تن سکنه، آب آنجا از چشمه ها تأمین میشود و محصول عمده آن غلات و مختصری برنج و توتون و ذرت و لبنیات و شغل مردمش زراعت و گله داری است. ساکنان آن از طایفۀ پنج ستون هستند و زمستان برای تعلیف احشام خود به مرز ایران و عراق و ارتفاعات کولک میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
بام غلطان. (ناظم الاطباء). سنگی که بر پشت بام غلطانند تا قشر گلین آن سخت شود. بام گلان. بام غلتان. رجوع به بام غلتان شود
لغت نامه دهخدا
(غَ)
بام غلتان. بام گلان. سنگ گردی که به روی بام غلطانند. (ناظم الاطباء). پاره سنگی است که آنرا استوانه ای شکل تراشند و در دو سر آن فرورفتگی ایجاد کنند تا دو سر قطعه آهن منحنی در آن دو فرورفتگی قرار گیرد و باکشیدن آن قطعه آهن که متصل به سیم یا ریسمانی است، سنگ بگرد خویش در حرکت آید و گل اندود نیم خشک یا قشر گلین سقف را در هم کوبد و هموار سازد و سخت کند تا آب باران بدرون سقف نتواند شد و سوی ناودان دود و از آن فرود آید. غلطک. لوغ. (فرهنگ نعمه اﷲ).
- مثل بام غلطان، در مثل کسی را گویند که چاق و فربه و کوتاه باشد، بخصوص در زن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
بام غلطان. قطعه سنگی بشکل استوانه تراشیده و دسته ای از آهن برآن تعبیه کرده، و آنرا فرازبامهای گلی گردانند تا سقف گلین بام هموار و فشرده شود و آب باران بسبب سختی قشر گلین بدرون نفوذ نکند و از ناودان به پایین دود. رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(گُ)
دهی است از دهستان رود خانه بخش میناب شهرستان بندرعباس که در 18 هزارگزی شمال میناب و 5 هزارگزی باختر راه مالرو میناب به گلاشکرد واقع است و 30 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(غِ گُ شَ)
ظاهراً باغی بوده است به یزد. در عالم آرای عباسی آمده است: اردوی همایون (شاه عباس بزرگ) را از شیراز روانۀ اصفهان نموده خود به تبریز (ظ: یزد) تشریف بردند تا چون آن خطۀدلپذیر از تشریف قدوم همایون زینت یافت باغ گلشن که مقام و مسکن شاه خلیل اﷲ ولد میرمیران بود آرامگاه خسرو دین گردید، شاه خلیل اﷲ بلوازم خدمت و میزبانی پرداخت. (عالم آرا چ سربی ص 437). ظاهراً شاه عباس بعداز کشتن یعقوبخان ذوالقدر حاکم شیراز به یزد رفته باشد نه تبریز و اینکه باغ گلشن محل سکونت پسر میرمیران حاکم یزد بوده است دلیلی دیگر بر این معنی است
باغی بوده است در تهران که در سال 1281 هجری قمری در محل میدان توپ خانه قدیم در داخل ارگ تهران با استخرآبی تعبیه شد. (از اطلاعات ماهانه شمارۀ 69 ص 26)
نام آبادی است در فارس. فرسنگی میانۀ شمال و مشرق جهرم است. (از فارسنامۀ ناصری ص 190)
لغت نامه دهخدا
(گُ بُ)
دهی است از دهستان استرآباد رستاق بخش مرکزی شهرستان گرگان که در 7 هزارگزی جنوب خاوری گرگان در دشت واقع است. ناحیه ای است دارای آب و هوای معتدل مرطوب و 185 تن سکنه و آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول عمده آن برنج و غلات و لبنیات و شغل مردمش زارعت و گله داری و صنایع دستی زنان بافتن پارچه های ابریشمی و کرباس بافی و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(رِ گِ)
ثقل. (منتهی الارب). بار سنگین. وقر. (ترجمان القرآن) :
شتروار بار گران دو هزار
پسندیده باژ ازدر کارزار.
فردوسی.
، فروکش شدن. (غیاث). محل فروکش کردن، مقام گزیدن. (غیاث). رجوع به بارانداز شود
لغت نامه دهخدا
(لَ)
دهی است از دهستان حسن وند بخش سلسلۀ شهرستان خرم آباد، در 11 هزارگزی جنوب غربی اشتر و هزارگزی مغرب جادۀ شوسۀ خرم آباد به کرمانشاه. در جلگۀ سردسیر واقع است و 120 تن سکنه دارد. آبش از سراب امیری تأمین میشود. محصولش غلات، برنج، حبوبات، لبنیات و پشم و شغل مردمش زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. این ده شامل دو قسمت به نام های نام ولان بالا و نام ولان پائین است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
از توابع دهستان استرآباد جنوبی گرگان است
فرهنگ گویش مازندرانی